تو از کدوم دیاری ....
تو از کدوم دیاری که رنگ حادثه داری نه دشمنی نه یاری ، نه خفته نه بیداری خزان خاطره داری ، هوای ابر بهاری ، هزار بغض در سینه داری و نمی باری تو از کدوم زمانی که جان پاک جهانی ، نه حاضری نه غایب ، نه سخت و نه آسانی ، همیشه آینه داری اگرچه غرق قباری ، همیشه در نظر اما ، تو پنهانی تو را چگونه بخوانم تو را چگونه برانم چگونه دوست بدارم ، تو را نمی دانم نه تشنه ای نه سیراب ، نه چشمه ای نه گرداب ، نه بی صدا نه با صدا ، نه بنده ای نه خدا نه هم ترانه مایی ، نه از ترانه جدایی ، همیشه همسفر ، اما ، همیشه تنهایی تو را چگونه بخوانم تو را چگونه برانم چگونه دوست بدارم تو را نمی دانم