بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و ال محمد گفتارى در باره شیطان و عمل او از تفسیر المیزان
[چند مطلب که باید در بحث از مساله شیطان و حقائق دینى و تکوینى مربوط به آن بیان شود] [1- وجود نفسى اشیاء خیر است] ما اگر بخواهیم در پیرامون این مساله و حقایق دینى و تکوینیى که در آن است آزادانه بحث کنیم باید قبلا چند جهت را تحریر نماییم: 1- باید دانست تمامى اشیایى که متعلق خلق و ایجاد قرار گرفته و یا ممکن است قرار بگیرد وجود نفسىشان (وجودشان بدون اینکه اضافه به چیزى داشته باشد) خیر است. بطورى که اگر به فرض محال فرض کنیم شرى از شرور متعلق خلقت و ایجاد قرار گرفته و موجود شود پس از موجود شدنش حالش حال سایر موجودات خواهد بود، یعنى دیگر اثرى از شر و قبح در آن نخواهد بود، مگر اینکه وجودش اضافه و ارتباط به چیز دیگرى داشته باشد، و در اثر این ارتباط نظامى از نظامهاى عادلانه عالم وجود را فاسد و مختل سازد، و یا باعث شود عدهاى دیگر از موجودات از خیر و سعادت خود محروم شوند، اینجاست که شرهایى در عالم پدید مىآید. و اینکه در بالا گفتیم:" بدون اینکه وجودشان اضافه به چیزى داشته باشد" مقصودمان همین معنا بود. بنا بر این اگر موجودى از قبیل مار و عقرب دیدیم که از نظر اضافهاى که به ما دارند مضر به حال ما است باید بدانیم که بطور مسلم منافعى دارد که از ضررش بیشتر است و گر نه حکمت الهى اقتضاى وجود آن را نمىکرد و در این صورت وجود چنین موجودى هم خیر خواهد بود. این آن معنایى است که آیه شریفه" الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ" «1» و آیه" تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ" «2» و آیه" وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ" «3» نیز به آن اشاره دارد.
[2- ارتباط اجزاى عالم خلقت به نحو تساوى و تماثل نیست بلکه حکمت و نظام عالم مقتضى وجود مراتب مختلف است]
2- عالم خلقت با همه وسعتى که در آن است تمامى اجزایش به یکدیگر مربوط و مانند یک زنجیر اولش بسته و مربوط به آخرش مىباشد، بطورى که ایجاد جزئى از آن مستلزم ایجاد و صنع همه آن است، و اصلاح جزئى از اجزاى آن به اصلاح همه آن مربوط است، هم چنان که فرموده:" وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ" «4» و این ارتباط لازمهاش این نیست که جمیع موجودات مثل هم و ربطشان به یکدیگر ربط تساوى و تماثل باشد، زیرا اگر همه اجزاى عالم مثل هم بودند عالمى به وجود نمىآمد بلکه تنها یک موجود تحقق مىیافت، و لذا حکمت الهى اقتضا دارد که این موجودات از نظر کمال و نقص، و و جدان مراتب وجود و فقدان آن، و قابلیت رسیدن به آن مراتب و محرومیت از آن مختلف باشند.
آرى، اگر در عالم، شر و فساد، تعب و فقدان، نقص و ضعف و امثال آن نبود بطور مسلم از خیر، صحت، راحت، و جدان، کمال و قوت نیز مصداقى یافت نمىشد، و عقل ما پى به معانى آنها نمىبرد، چون بطور کلى عقل هر معنایى را از مصادیق خارجى آن انتزاع مىکند اگر در عالم مصداقى از شقاوت، معصیت، قبح، ذم و عقاب و امثال آن نبود، سعادت، اطاعت، حسن، مدح و ثوابى هم تحقق نمىیافت، و همچنین اگر دنیایى نبود آخرتى هم وجود نداشت، مثلا اگر معصیتى نبود یعنى نافرمانى امر مولوى مولى به هیچ وجه ممکن نبود قهرا انجام خواسته مولى امرى ضرورى و اجبارى مىشد، و اگر انجام دادن فعلى ضرورى و غیر قابل ترک باشد دیگر امر مولوى به آن معنا ندارد، و خواستن مولى چنین فعلى را تحصیل حاصل است.
و وقتى امر مولوى معنا نداشت اطاعت هم مصداق نخواهد داشت، و وقتى اطاعت و معصیتى نبود مدح و ذم، ثواب و عقاب، وعد و وعید و انذار و بشارتى هم نخواهد بود، و وقتى اینگونه امور نبود دین و شریعت و دعوتى هم نخواهد بود، و وقتى دینى در کار نبود نبوت و رسالتى هم نخواهد بود، و وقتى نبوت و رسالتى نباشد قهرا اجتماع و مدنیتى هم نخواهد بود، اجتماع هم که نباشد انسانیتى نیست و همچنین و بر همین قیاس فرض نبود یک چیز مستلزم فرض نبود جمیع اجزاى عالم است.
[اگر شیطانى نبود، نظام عالم انسانى هم نبود و صراط مستقیمى فرض نمىشد. آیات مربوط به داستان سجده آدم تصویرى است از روابط بین نوع انسانى و نوع ملائکه و ابلیس]
این معنا که معلوم شد اینک مىگوییم اگر شیطانى نبود نظام عالم انسانى هم نبود، و وجود شیطانى که انسان را به شر و معصیت دعوت کند از ارکان نظام عالم بشریت است، و نسبت به صراط مستقیم او به منزله کناره و لبه جاده است، و معلوم است که تا دو طرفى براى جاده نباشد متن جاده هم فرض نمىشود. اینجاست که اگر دقت شود معناى آیه" قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ" «1» و آیه" قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ" «2» به خوبى روشن گشته و صدق ادعاى ما معلوم مىگردد.
با در نظر گرفتن این دو جهتى که ذکر شد اگر در آیات راجع به داستان سجده آدم دقت شود معلوم خواهد شد که این آیات در حقیقت تصویرى است از روابط واقعیى که بین نوع انسانى و نوع ملائکه و ابلیس است، چیزى که هست این واقعیت را به صورت امر، اطاعت، استکبار، طرد، رجم و سؤال و جواب بیان کرده، و نیز معلوم خواهد شد که تمامى اشکالاتى که شده- و ما پارهاى از آن را در بالا نقل کردیم- ناشى از کوتاهى در تفکر و دقت بوده است.
لذا مىبینیم بعضى از مفسرین (صاحب المنار) هم وقتى در مقام جواب از آن اشکالات برمىآید به این معنا تنبه یافته و مىگوید که" این داستان اشاره به فطرت و طبایع انسان و ملائکه و ابلیس مىکند" باز در اثر کوتاه آمدن در تحقیق و تدبر، رشته صحیحى را که تنیده بود پنبه کرده و مىگوید" امر ابلیس به سجده و نهى آدم از خوردن از درخت، امر و نهى تشریعى نبوده بلکه تکوینى بوده است" «1» غافل از اینکه امر و نهى تکوینى قابل تخلف و مخالفت نیست، امر تکوینى یعنى ایجاد، و نهى تکوینى یعنى عدم ایجاد و با این حال چگونه ممکن است امر تکوینى باشد و ابلیس آن را اطاعت نکند؟ و چطور ممکن است نهى تکوینى باشد و آدم از امتثال آن سرپیچى نماید؟
[قلمرو اغوا و اضلال شیطان، ادراک انسانى و ابزار کار او عواطف و احساسات بشرى است]
همه این آیات بطورى که ملاحظه مىکنید دلالت دارد بر اینکه میدان عمل تاخت و تاز شیطان همانا ادراک انسانى، و ابزار کار او عواطف و احساسات بشرى است. و به شهادت آیه" الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ" «5» اوهام کاذب و افکار باطل را شیطان در نفس انسان القا مىکند.
البته این القائات طورى نیست که انسان آن را احساس نموده میان آنها و افکار خودش فرق بگذارد، و آن را مستند به کسى غیر از خود بداند، بلکه بدون هیچ تردیدى آن را نیز افکار خود دانسته و عینا مانند
دو دو تا چهار تا و سایر احکام قطعى از خود و از رشحات فکر خود مىداند. و هیچ منافاتى ندارد که افکار باطل ما هم مستند به خود ما باشد و هم بگوییم که شیطان آن را در ما القا کرده، همانطورى که بسیارى از افکار و تصمیمات ما در اثر خبرى که دیگرى داده و یا حکمى که کرده در ما پدید آمده است، و ما در عین حال آن را از خود سلب ننموده استقلال و اختیار خود را در آن انکار نمىنماییم، و اگر آن فکر و آن تصمیم را عملى کردیم و توبیخ و سرزنشى بر آن مترتب شد تقصیر را به گردن کسى که آن خبر را آورده و یا آن دستور را داده نمىاندازیم. ابلیس هم در قیامت همه گناهان را به گردن خود بشر مىاندازد و قرآن از او چنین حکایت مىکند:" وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ" «1».
بطورى که ملاحظه مىکنید در این آیه شیطان گناه و ظلم را به خود بشر نسبت داده و از خود سلب کرده، و خود را به تمام معنا بىطرف قلمداد نموده، و گفته است" تنها کارى که من کردهام این بوده که شما را به گناه دعوت کرده و به وعده دروغى دلخوش ساختم". آیه شریفه" إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ" «2» نیز هر قدرت و سلطنتى را از ابلیس نفى نموده، فعالیتهاى او را تنها در کسانى مؤثر مىداند که خودشان با پاى خود به دنبال شیطان به راه بیفتند. نظیر آیه فوق آیه شریفه" قالَ قَرِینُهُ رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ" «3» است که از قول ابلیس حکایت مىکند که در قیامت مىگوید: پروردگارا من او را به نافرمانیت مجبور نکردم بلکه او خودش در گمراهى بعیدى بود.
__________________________________________________
(1) سوره اعراف آیه 17 (2) سوره حجر آیه 39 (3) وعدهشان مىدهد و امیدوارشان مىکند، و لیکن شیطان وعدهشان نمىدهد مگر به فریب.
سوره نساء آیه 120 (4) پس شیطان عملهایشان را در نظرشان زینت داد. سوره نحل آیه 63 (5) سوره ناس آیه 5
(1) شیطان پس از آنکه حساب خلایق رسیده شد مىگوید: خداوند در دنیا در باره این (بعث و نشور و این بهشت و دوزخ) به شما وعده حق داد و من (به باطل) وعدهتان دادم و خلف وعده کردم و لیکن شما را در گمراهى مجبور نکردم، این شما بودید که به اختیار، دعوتم را پذیرفتید، پس مرا سرزنش مکنید، بلکه خود را ملامت کنید، و امروز من نمىتوانم به فریاد شما برسم هم چنان که شما هم نمىتوانید بداد من برسید. امروز کفر مىورزم و انکار مىکنم اعتقادى را که شما در باره من داشتید و مرا شریک خداى تعالى مىپنداشتید. آرى، براى ستمکاران عذابى است دردناک. سوره ابراهیم آیه 22
(2) بطور مسلم تو بر بندگان من تسلطى نخواهى داشت، مگر آن گمراهانى که به میل خود تو را پیروى مىکنند. سوره حجر آیه 42
(3) سوره ق آیه 27
[تصرفات ابلیس در ادراک انسان تصرف طولى است نه عرضى و با استقلال انسان در کارهایش منافاتى ندارد]
خلاصه سخن اینکه: تصرفات ابلیس در ادراک انسان تصرف طولى است، نه در عرض تصرف خود انسان، تا منافات با استقلال انسان در کارهایش داشته باشد، او- بطورى که از آیه
" 16" سوره" اعراف" و آیه" 39" سوره" حجر" استفاده شد- تنها مىتواند چیزهایى را که مربوط به زندگى مادى دنیا است زینت داده و به این وسیله در ادراک انسان تصرف نموده، باطل را به لباس حق در آورد، و کارى کند که ارتباط انسان به امور دنیوى تنها به وجهه باطل آن امور باشد، و در نتیجه از هیچ چیزى فایده صحیح و مشروع آن را نبرد. و معلوم است که چنین کسى در طرز تفکرش و در طرز استفاده از امور دنیوى و همچنین اسباب مربوط به زندگى، خود را مستقل دانسته، و همین فکر او را به کلى از حق و زندگى صحیح و حقیقى غافل مىسازد.
وقتى انسان کارش به جایى رسید که از هر چیزى تنها وجهه باطل آن را درک کند، و از وجه حق و صحیح آن غافل شود رفته رفته دچار غفلتى دیگر مىگردد که ریشه همه گناهان است و آن غفلت از مقام حق تبارک و تعالى است. خداى تعالى در باره اینگونه اشخاص مىفرماید:
" وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ" «1».
بنا بر این، خود را مستقل دیدن، و از پروردگار خود غافل شدن، و جمیع اوهام و افکار باطل و هر شرک و ظلمى که مترتب و متفرع بر آن است همه از تصرفات شیطان است. گر چه چنین شخصى از آنجایى که خود را مستقل مىداند این اوهام و افکار را هم از خود دانسته، و شرک و ظلم را نیز عمل خود مىپندارد. و باید هم چنین بپندارد، زیرا معنى فریب شیطان خوردن و در تحت ولایت او در آمدن همین است که گمراه بشود و نداند چه کسى او را گمراه کرده" إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ" «2».
[ولایت شیطان بر آدمیان در ظلم و گناه و ولایت ملائکه بر آدمیان در اطاعت و عبادت]
قرآن کریم نظیر این ولایتى را که شیطان در گناه و ظلم بر آدمیان دارد براى ملائکه در اطاعت و عبادت اثبات نموده، مىفرماید:" إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ، نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا" «3» البته این دو نوع ولایت منافاتى با ولایت مطلق پروردگار که آیه " ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ" «4» آن را اثبات مىکند ندارد.
________________________________________________
(1) ما بسیارى از جن و انس راى آفریدهایم که پایان کارشان به دوزخ منتهى مىشود، اینان کسانیند که با داشتن دل نمىفهمند، و با داشتن چشم نمىبینند، داراى گوشهایى هستند لیکن با آن نمىشنوند.
اینان مانند چارپایان بلکه گمراهتر از چارپایانند، آنان غفلتزدگانند. سوره اعراف آیه 179
(2) او و گروه وى بطور مسلم شما راى از آنجایى که خودتان احساس نکنید مىبینند، آرى ما شیطانها راى اولیاى کسانى قرار دادهایم که ایمان نمىآورند. سوره اعراف آیه 27
(3) کسانى که گفتند پروردگار ما خدا است و پاى گفته خود هم ایستاده و استقامت نمودند فرشتگان بر آنان نازل شده نوید مىدهند که مترسید و غمگین مباشید، و به بهشتى که خدایتان وعده داده دلخوش باشید (و مطمئن بدانید که) ما در زندگى دنیا اولیاى شما هستیم. سوره حم سجده آیه 31
(4) نیست براى شما غیر از خداوند دوست و مددکارى. سوره سجده آیه 4
بارى، این ولایت همان احتناک و لگام زدنى است که شیطان وعده داده، و قرآن از او چنین حکایت مىکند:" قالَ أَ رَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا، قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ جَزاءً مَوْفُوراً، وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً" «2» و بطورى که از آیات قرآن بر مىآید براى او لشکرى است که او را در هر کارى که بخواهد مدد مىکنند، از آن جمله آیه شریفه" إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ" «3» است. و اگر در آیه" وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ" گمراهى همه را به خود او نسبت داده براى این است که هر قدر هم لشکریانش زیاد و نقشه اعمال آنها مختلف باشد نتیجه اعمالشان که همان وسوسه در دلها و گمراه ساختن مردم است یکى است، هم چنان که مساله توفى و گرفتن جانها را هم به ملک الموت نسبت داده و فرموده:" قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ" «4» و هم به اعوانش مستند کرده و فرموده:" حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ" «5».
[بعضى از لشکریان ابلیس از جنس بشرند]
از آیه" الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ" «6» هم بر مىآید که لشکریانش همه از جنس خود او یعنى از طایفه جن نیستند، و بعضى از آنان از جنس بشرند،
هم چنان که از آیه" أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ" «1» استفاده مىشود که وى نیز مانند سایر جانداران، ذریه و فرزند دارد، و اما اینکه کیفیت پیدایش فرزندان او چگونه است؟
معلوم نیست، و آیه مزبور از آن ساکت است.
از آیات کریمه قرآن در باره ابلیس و خصوصیات کارهاى او و لشکریانش دو نکته دیگر استفاده مىشود: یکى این است که لشکریان او در کندى و تندى در عمل همه مثل هم و برابر هم نیستند، بعضى تند و بعضى کند هستند، به شهادت اینکه در جمله" وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ" بعضى از لشکریان او را سواره و بعضى را پیاده معرفى کرده است. نکته دیگر اینکه لشکریان او از جهت اجتماع و انفراد در عمل نیز مختلفند، بعضى تنها کار مىکنند و بعضى به کمک یکدیگر کارى را از پیش مىبرند، به دلیل آیه" وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ، وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ" «8» و احتمالا آیه" هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ تَنَزَّلُ عَلى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ" «9.
_________________________________________________
(2) شیطان به پروردگار خود گفت: مرا خبر ده آیا این است آنکه بر من برترى و فضیلت دادى؟
حتما اگر تا روز قیامت زندهام بگذارى همه فرزندان وى را جز اندکى لگام خواهم زد خداى متعال فرمود:
برو که هر که از ایشان تو را پیروى کند جزاى او و تو جهنم خواهد بود که سزایى است تمام، حال هر که را که توانستى به آواز خودت بکشان و با سواران و پیادگان خود آنان را محاصره کن و در مالها و فرزندانشان شریک شو و وعدههاى دروغیشان ده، آرى شیطان پیروان خود را جز به دروغ و فریب وعده نمىدهد. سوره اسرى آیه 64
(3) سوره اعراف آیه 26
(4) بگو شما را ملک الموتى قبض روح مىکند که از طرف پروردگار موکل بر شما است. سوره سجده آیه 11
(5) تا آنکه یکى از شما را مرگ فرا رسد فرستادگان ما او را قبض روح مىکنند، و در این ماموریت کوتاهى نمىنمایند. سوره انعام آیه 61
(6) آنکه در دل مردم وسوسه مىکند چه آن شیطان از جنس جن باشد یا انسان. سوره ناس آیه 6
(7) آیا با این حال او و بچههاى او را سواى من اولیاى خود اتخاذ مىکنند، با اینکه آنان دشمنان شمایند؟ سوره کهف آیه 50
(8) و بگو پروردگارا پناه مىبرم به تو از وسوسههاى شیطانها، و پناه مىبرم به تو از اینکه به نزد من آیند. سوره مؤمنون آیه 98
(9) آیا شما را خبر بدهم از اینکه شیطانها بر چه کسانى نازل مىشوند آنان نازل مىشوند بر هر دروغساز گناه پیشه، کسانى که مسموعات خود را نشر مىدهند و بیشترشان دروغگویند. سوره شعراء آیه 223
[خلاصه بحث در باره شیطان و وسوسه اندازى او]
خلاصه بحث این شد که: ابلیس موجودى است از آفریدههاى پروردگار که مانند انسان داراى اراده و شعور بوده و بشر را دعوت به شر نموده و او را به سوى گناه سوق مىدهد.
این موجود قبل از اینکه انسانى به وجود آید، با ملائکه مىزیسته و هیچ امتیازى از آنان نداشته است و پس از اینکه آدم (ع) پا به عرصه وجود گذاشت وى از صف فرشتگان خارج شده بر خلاف آنان در راه شر و فساد افتاد، و سرانجام کارش به اینجا رسید که تمامى انحرافها، شقاوتها، گمراهیها و باطلى که در بنى نوع بشر به وقوع بپیوندد همه به یک حساب مستند به وى شود، بر عکس ملائکه که هر فردى از افراد بشر به سوى غایت سعادت و سر منزل کمال و مقام قرب پروردگار راه یافته و مىیابد هدایتش به یک حساب مستند به آنها است.
مطلب دیگرى که از بحث ما بدست آمد این بود که ابلیس را در کارهایش اعوان و یارانى است از فرزندان خود و از جن و انس که هر کدام به طریق خاصى اوامر او را اجرا مىکنند و او به آنان دستور مىدهد که در کار بنى نوع بشر مداخله نموده از دنیا و هر چه در آن است هر چیزى که با زندگى بشر ارتباط دارد در آن تصرف نموده، باطل آن را به صورت حق و زشت آن را به صورت زیبا وانمود کنند، ایشان نیز اوامر او را امتثال نموده در دلهاى بشر و در بدنهاىشان و
در اموال و فرزندان و سایر شؤون زندگى دنیوىشان به گونههاى مختلفى تصرف مىکنند، گاهى دسته جمعى و گاهى منفرد، زمانى به کندى و زمانى دیگر بسرعت، گاهى بدون واسطه و گاهى به وسیله اطاعت و زمانى به وسیله معصیت به کار گمراه ساختن او مىپردازند.
و نیز بدست آمد که تصرفات ابلیس و لشکریان او طورى نیست که براى بشر محسوس باشد- یعنى بفهمد که چه وقت ابلیس در دلش وارد مىشود و چگونه افکار باطل را در قلب وى القا مىکند، و یا اذعان کند که این فکر از خودش نیست و شخص دیگرى در دل او القا کرده- پس نه کارهاى شیطان و لشکرش مزاحم رفتار انسان است و نه ذوات و اشخاص ایشان در عرض وجود وى مىباشد جز اینکه خداوند به ما خبر داده که ابلیس از جن است و او و لشکرش از آتش آفریده شدهاند و به هر حال گویا آغاز و انجام وجود وى با هم اختلاف دارد.
|