سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کمی تا قسمتی شوخـی .....

صفحه خانگی پارسی یار درباره

400000 ریال پول نقد

    نظر

سلام .. چطوری ..جون تو خیلی حالم گرفته است ...چون یک ساعت داشتم تایپ میکردم وسرم پایین بود یکدفعه سرم آوردم بالا دیدم کلی انگلیسی نوشتم .. اعصابم خرد شد..می خواستم بزارم برم ..ولی دیدم حیفه که درد دل اصلیمو به شما نگم ...!!حالا گوش کن ....!!؟
دیشب داشتم تو خیابون قدم میزدم که یکدفعه چشمم به دستگاه عابر بانک افتاد   ...یک دفعه به سرم زد  که برم یه موجودی از حسابم بگیرم  ...چشمتون روز بد نبینه دیدم موجودی حسابم 40000تومان کمتر از همیشه است  ..گفتم شاید دستگاه قا ط زده دوباره امتحان کردم ولی بازهم همینجوری بود ...جون تو اصلا شکه شده بودم .. بی خیالش  شدمو رفتم خونمون ...جات خالی تا صبح نتونستم بخابم  این اولین شبی بود که خودم با پای خودم وبدون زور  و قرقرای بابام رفتم نماز صبح خوندم ...تازه باباموهم از خواب بیدار کردم ...کلی جفت کرده بود ، یه جوری بهم نگاه میکرد ...
خلاصه امروز صبح رفتم بانک ویک پرینت از حسابم گرفتم دیدم نه بابا جدی جدی  3 روز پیش از حسابم 40000 تومان کم شده ....با کلی درد سر فهمیدم که از شعبه احمدآباد پولو برداشتن ...اونجارو من تاحالا یک دفعه هم ندیدم ...بالاخره رفتم به اون شعبه ...مسئله رو با اونا در میون گذاشتم  ولی گفتن ما هیچ اشتباهی نکردیم ...یا خودت برداشتی  یا یکی دیگه .....هیچی دیگه حرفم به جایی نرسید و   دست از پا گشادتر رفتم خونه ....
خلاصه حواستون به حساباتون باشه که سر شماهم کلاه نزارن  ..جهت اطلاع شما بگم من تو بانک ملی هم حساب دارم و قصد دارم همین شنبه برم حسابمو ببندم ...
این مساله رو که به بابام گفتم  گفت :بی خیال اینکه جوش و غصه نداره فرض کن یه هفته مریض بودی و سرکار نر فتی ...بابام گفت جوش و غصه ها تو نگه دار برا وقتی که به سن مارسیدی  اونوقت نمیدونی واسه چی باید غصه بخوری و ناراحت بشی ..
میگه : 4 روز دیگه که زن وبچه دار شدی و مجبور بودی از 5 صبح تا 10 شب یکسره  جون بکنی و کارکنی تا زن وبچت راحت باشن و هیچ کم و کسری نداشته باشن  و هزار تا آرزو  برا بچه هات داشته باشی ...
تازه وقتی که بچه هات بزرگ بشن و تو رو آدم حساب نکنن  اونوقته که باید جوش و غصه بخوری واز کرده خودت پشیمون بشی ...
وقتی که یه شب خونتون غذا نداشته با شین یا وقتی که ورشکست بشی خرجی خونه نداشته باشی  اونوقته که زن و بچه هات توی خونه ی خودتم رات نمیدن  اونموقع  است که به ...وه خردن راضی میشی ....
....................................................................................................................................
خیلی فکر کردم دیدم راست میگه ....! نظر شما چیه ...؟ واقعا اینطور نیست ...! واقعا پول خیلی مهمه ...؟
.................................. خب نظر بده  مگه چی ازت کم میشه ...................................

 


شیطان

    نظر
     

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و ال محمد
گفتارى در باره شیطان و عمل او از تفسیر المیزان‏

‏[چند مطلب که باید در بحث از مساله شیطان و حقائق دینى و تکوینى مربوط به آن بیان شود]‏
‏ [1- وجود نفسى اشیاء خیر است‏]‏
ما اگر بخواهیم در پیرامون این مساله و حقایق دینى و تکوینیى که در آن است آزادانه بحث کنیم باید قبلا چند ‏جهت را تحریر نماییم:‏
‏1- باید دانست تمامى اشیایى که متعلق خلق و ایجاد قرار گرفته و یا ممکن است قرار بگیرد وجود نفسى‏شان ‏‏(وجودشان بدون اینکه اضافه به چیزى داشته باشد) خیر است. بطورى‏ که اگر به فرض محال فرض کنیم شرى ‏از شرور متعلق خلقت و ایجاد قرار گرفته و موجود شود پس از موجود شدنش حالش حال سایر موجودات ‏خواهد بود، یعنى‏ ‏ دیگر اثرى از شر و قبح در آن نخواهد بود، مگر اینکه وجودش اضافه و ارتباط به چیز دیگرى داشته باشد، و ‏در اثر این ارتباط نظامى از نظامهاى عادلانه عالم وجود را فاسد و مختل سازد، و یا باعث شود عده‏اى دیگر از ‏موجودات از خیر و سعادت خود محروم شوند، اینجاست که شرهایى در عالم پدید مى‏آید.‏
و اینکه در بالا گفتیم:" بدون اینکه وجودشان اضافه به چیزى داشته باشد" مقصودمان همین معنا بود. بنا بر این ‏اگر موجودى از قبیل مار و عقرب دیدیم که از نظر اضافه‏اى که به ما دارند مضر به حال ما است باید بدانیم که ‏بطور مسلم منافعى دارد که از ضررش بیشتر است و گر نه حکمت الهى اقتضاى وجود آن را نمى‏کرد و در این ‏صورت وجود چنین موجودى هم خیر خواهد بود.‏
این آن معنایى است که آیه شریفه" الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ" «1» و آیه" تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ" «2» و ‏آیه" وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ" «3» نیز به آن اشاره دارد.‏

 [2- ارتباط اجزاى عالم خلقت به نحو تساوى و تماثل نیست بلکه حکمت و نظام عالم مقتضى وجود مراتب مختلف است‏]

2- عالم خلقت با همه وسعتى که در آن است تمامى اجزایش به یکدیگر مربوط و مانند یک زنجیر اولش بسته و مربوط به آخرش مى‏باشد، بطورى که ایجاد جزئى از آن مستلزم ایجاد و صنع همه آن است، و اصلاح جزئى از اجزاى آن به اصلاح همه آن مربوط است، هم چنان که فرموده:" وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ" «4» و این ارتباط لازمه‏اش این نیست که جمیع موجودات مثل هم و ربطشان به یکدیگر ربط تساوى و تماثل باشد، زیرا اگر همه اجزاى عالم مثل هم بودند عالمى به وجود نمى‏آمد بلکه تنها یک موجود تحقق مى‏یافت، و لذا حکمت الهى اقتضا دارد که این موجودات از نظر کمال و نقص، و و جدان مراتب وجود و فقدان آن، و قابلیت رسیدن به آن مراتب و محرومیت از آن مختلف باشند.

آرى، اگر در عالم، شر و فساد، تعب و فقدان، نقص و ضعف و امثال آن نبود بطور مسلم‏ از خیر، صحت، راحت، و جدان، کمال و قوت نیز مصداقى یافت نمى‏شد، و عقل ما پى به معانى آنها نمى‏برد، چون بطور کلى عقل هر معنایى را از مصادیق خارجى آن انتزاع مى‏کند اگر در عالم مصداقى از شقاوت، معصیت، قبح، ذم و عقاب و امثال آن نبود، سعادت، اطاعت، حسن، مدح و ثوابى هم تحقق نمى‏یافت، و همچنین اگر دنیایى نبود آخرتى هم وجود نداشت، مثلا اگر معصیتى نبود یعنى نافرمانى امر مولوى مولى به هیچ وجه ممکن نبود قهرا انجام خواسته مولى امرى ضرورى و اجبارى مى‏شد، و اگر انجام دادن فعلى ضرورى و غیر قابل ترک باشد دیگر امر مولوى به آن معنا ندارد، و خواستن مولى چنین فعلى را تحصیل حاصل است.

و وقتى امر مولوى معنا نداشت اطاعت هم مصداق نخواهد داشت، و وقتى اطاعت و معصیتى نبود مدح و ذم، ثواب و عقاب، وعد و وعید و انذار و بشارتى هم نخواهد بود، و وقتى اینگونه امور نبود دین و شریعت و دعوتى هم نخواهد بود، و وقتى دینى در کار نبود نبوت و رسالتى هم نخواهد بود، و وقتى نبوت و رسالتى نباشد قهرا اجتماع و مدنیتى هم نخواهد بود، اجتماع هم که نباشد انسانیتى نیست و همچنین و بر همین قیاس فرض نبود یک چیز مستلزم فرض نبود جمیع اجزاى عالم است.

 [اگر شیطانى نبود، نظام عالم انسانى هم نبود و صراط مستقیمى فرض نمى‏شد. آیات مربوط به داستان سجده آدم تصویرى است از روابط بین نوع انسانى و نوع ملائکه و ابلیس‏]

این معنا که معلوم شد اینک مى‏گوییم اگر شیطانى نبود نظام عالم انسانى هم نبود، و وجود شیطانى که انسان را به شر و معصیت دعوت کند از ارکان نظام عالم بشریت است، و نسبت به صراط مستقیم او به منزله کناره و لبه جاده است، و معلوم است که تا دو طرفى براى جاده نباشد متن جاده هم فرض نمى‏شود. اینجاست که اگر دقت شود معناى آیه" قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ" «1» و آیه" قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ" «2» به خوبى روشن گشته و صدق ادعاى ما معلوم مى‏گردد.

با در نظر گرفتن این دو جهتى که ذکر شد اگر در آیات راجع به داستان سجده آدم دقت شود معلوم خواهد شد که این آیات در حقیقت تصویرى است از روابط واقعیى که بین نوع انسانى و نوع ملائکه و ابلیس است، چیزى که هست این واقعیت را به صورت امر، اطاعت، استکبار، طرد، رجم و سؤال و جواب بیان کرده، و نیز معلوم خواهد شد که تمامى اشکالاتى که شده- و ما پاره‏اى از آن را در بالا نقل کردیم- ناشى از کوتاهى در تفکر و دقت بوده است.

لذا مى‏بینیم بعضى از مفسرین (صاحب المنار) هم وقتى در مقام جواب از آن اشکالات برمى‏آید به این معنا تنبه یافته و مى‏گوید که" این داستان اشاره به فطرت و طبایع انسان و ملائکه و ابلیس مى‏کند" باز در اثر کوتاه آمدن در تحقیق و تدبر، رشته صحیحى را که تنیده بود پنبه کرده و مى‏گوید" امر ابلیس به سجده و نهى آدم از خوردن از درخت، امر و نهى تشریعى نبوده بلکه تکوینى بوده است" «1» غافل از اینکه امر و نهى تکوینى قابل تخلف و مخالفت نیست، امر تکوینى یعنى ایجاد، و نهى تکوینى یعنى عدم ایجاد و با این حال چگونه ممکن است امر تکوینى باشد و ابلیس آن را اطاعت نکند؟ و چطور ممکن است نهى تکوینى باشد و آدم از امتثال آن سرپیچى نماید؟

 

 

 

 

[قلمرو اغوا و اضلال شیطان، ادراک انسانى و ابزار کار او عواطف و احساسات بشرى است‏]

همه این آیات بطورى که ملاحظه مى‏کنید دلالت دارد بر اینکه میدان عمل تاخت و تاز شیطان همانا ادراک انسانى، و ابزار کار او عواطف و احساسات بشرى است. و به شهادت آیه" الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ" «5» اوهام کاذب و افکار باطل را شیطان در نفس انسان القا مى‏کند.

البته این القائات طورى نیست که انسان آن را احساس نموده میان آنها و افکار خودش فرق بگذارد، و  آن را مستند به کسى غیر از خود بداند، بلکه بدون هیچ تردیدى آن را نیز افکار خود دانسته و عینا مانند

دو دو تا چهار تا و سایر احکام قطعى از خود و از رشحات فکر خود مى‏داند. و هیچ منافاتى ندارد که افکار باطل ما هم مستند به خود ما باشد و هم بگوییم که‏ شیطان آن را در ما القا کرده، همانطورى که بسیارى از افکار و تصمیمات ما در اثر خبرى که دیگرى داده و یا حکمى که کرده در ما پدید آمده است، و ما در عین حال آن را از خود سلب ننموده استقلال و اختیار خود را در آن انکار نمى‏نماییم، و اگر آن فکر و آن تصمیم را عملى کردیم و توبیخ و سرزنشى بر آن مترتب شد تقصیر را به گردن کسى که آن خبر را آورده و یا آن دستور را داده نمى‏اندازیم. ابلیس هم در قیامت همه گناهان را به گردن خود بشر مى‏اندازد و قرآن از او چنین حکایت مى‏کند:" وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ" «1».

بطورى که ملاحظه مى‏کنید در این آیه شیطان گناه و ظلم را به خود بشر نسبت داده و از خود سلب کرده، و خود را به تمام معنا بى‏طرف قلمداد نموده، و گفته است" تنها کارى که من کرده‏ام این بوده که شما را به گناه دعوت کرده و به وعده دروغى دلخوش ساختم". آیه شریفه" إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ" «2» نیز هر قدرت و سلطنتى را از ابلیس نفى نموده، فعالیت‏هاى او را تنها در کسانى مؤثر مى‏داند که خودشان با پاى خود به دنبال شیطان به راه بیفتند. نظیر آیه فوق آیه شریفه" قالَ قَرِینُهُ رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ" «3» است که از قول ابلیس حکایت مى‏کند که در قیامت مى‏گوید: پروردگارا من او را به نافرمانیت مجبور نکردم بلکه او خودش در گمراهى بعیدى بود.

 

 

 

__________________________________________________

 (1) سوره اعراف آیه 17  (2) سوره حجر آیه 39  (3) وعده‏شان مى‏دهد و امیدوارشان مى‏کند، و لیکن شیطان وعده‏شان نمى‏دهد مگر به فریب.

سوره نساء آیه 120  (4) پس شیطان عمل‏هایشان را در نظرشان زینت داد. سوره نحل آیه 63  (5) سوره ناس آیه 5

 (1) شیطان پس از آنکه حساب خلایق رسیده شد مى‏گوید: خداوند در دنیا در باره این (بعث و نشور و این بهشت و دوزخ) به شما وعده حق داد و من (به باطل) وعده‏تان دادم و خلف وعده کردم و لیکن شما را در گمراهى مجبور نکردم، این شما بودید که به اختیار، دعوتم را پذیرفتید، پس مرا سرزنش مکنید، بلکه خود را ملامت کنید، و امروز من نمى‏توانم به فریاد شما برسم هم چنان که شما هم نمى‏توانید بداد من برسید. امروز کفر مى‏ورزم و انکار مى‏کنم اعتقادى را که شما در باره من داشتید و مرا شریک خداى تعالى مى‏پنداشتید. آرى، براى ستمکاران عذابى است دردناک. سوره ابراهیم آیه 22

 (2) بطور مسلم تو بر بندگان من تسلطى نخواهى داشت، مگر آن گمراهانى که به میل خود تو را پیروى مى‏کنند. سوره حجر آیه 42

 (3) سوره ق آیه 27

 

[تصرفات ابلیس در ادراک انسان تصرف طولى است نه عرضى و با استقلال انسان در کارهایش منافاتى ندارد]

خلاصه سخن اینکه: تصرفات ابلیس در ادراک انسان تصرف طولى است، نه در عرض تصرف خود انسان، تا منافات با استقلال انسان در کارهایش داشته باشد، او- بطورى که از آیه‏

" 16" سوره" اعراف" و آیه" 39" سوره" حجر" استفاده شد- تنها مى‏تواند چیزهایى را که مربوط به زندگى مادى دنیا است زینت داده و به این وسیله در ادراک انسان تصرف نموده، باطل را به لباس حق در آورد، و کارى کند که ارتباط انسان به امور دنیوى تنها به وجهه باطل آن امور باشد، و در نتیجه از هیچ چیزى فایده صحیح و مشروع آن را نبرد. و معلوم است که چنین کسى در طرز تفکرش و در طرز استفاده از امور دنیوى و همچنین اسباب مربوط به زندگى، خود را مستقل دانسته، و همین فکر او را به کلى از حق و زندگى صحیح و حقیقى غافل مى‏سازد.

وقتى انسان کارش به جایى رسید که از هر چیزى تنها وجهه باطل آن را درک کند، و از وجه حق و صحیح آن غافل شود رفته رفته دچار غفلتى دیگر مى‏گردد که ریشه همه گناهان است و آن غفلت از مقام حق تبارک و تعالى است. خداى تعالى در باره اینگونه اشخاص مى‏فرماید:

" وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ" «1».

بنا بر این، خود را مستقل دیدن، و از پروردگار خود غافل شدن، و جمیع اوهام و افکار باطل و هر شرک و ظلمى که مترتب و متفرع بر آن است همه از تصرفات شیطان است. گر چه چنین شخصى از آنجایى که خود را مستقل مى‏داند این اوهام و افکار را هم از خود دانسته، و شرک و ظلم را نیز عمل خود مى‏پندارد. و باید هم چنین بپندارد، زیرا معنى فریب شیطان خوردن و در تحت ولایت او در آمدن همین است که گمراه بشود و نداند چه کسى او را گمراه کرده" إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ" «2».

 [ولایت شیطان بر آدمیان در ظلم و گناه و ولایت ملائکه بر آدمیان در اطاعت و عبادت‏]

قرآن کریم نظیر این ولایتى را که شیطان در گناه و ظلم بر آدمیان دارد براى ملائکه در اطاعت و عبادت اثبات نموده، مى‏فرماید:" إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ، نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا" «3» البته این دو نوع ولایت منافاتى با ولایت مطلق پروردگار که آیه‏ " ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ" «4» آن را اثبات مى‏کند ندارد.

________________________________________________

 (1) ما بسیارى از جن و انس راى آفریده‏ایم که پایان کارشان به دوزخ منتهى مى‏شود، اینان کسانیند که با داشتن دل نمى‏فهمند، و با داشتن چشم نمى‏بینند، داراى گوش‏هایى هستند لیکن با آن نمى‏شنوند.

اینان مانند چارپایان بلکه گمراه‏تر از چارپایانند، آنان غفلت‏زدگانند. سوره اعراف آیه 179

 (2) او و گروه وى بطور مسلم شما راى از آنجایى که خودتان احساس نکنید مى‏بینند، آرى ما شیطان‏ها راى اولیاى کسانى قرار داده‏ایم که ایمان نمى‏آورند. سوره اعراف آیه 27

 (3) کسانى که گفتند پروردگار ما خدا است و پاى گفته خود هم ایستاده و استقامت نمودند فرشتگان بر آنان نازل شده نوید مى‏دهند که مترسید و غمگین مباشید، و به بهشتى که خدایتان وعده داده دلخوش باشید (و مطمئن بدانید که) ما در زندگى دنیا اولیاى شما هستیم. سوره حم سجده آیه 31

(4) نیست براى شما غیر از خداوند دوست و مددکارى. سوره سجده آیه 4

بارى، این ولایت همان احتناک و لگام زدنى است که شیطان وعده داده، و قرآن از او چنین حکایت مى‏کند:" قالَ أَ رَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا، قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ جَزاءً مَوْفُوراً، وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً" «2» و بطورى که از آیات قرآن بر مى‏آید براى او لشکرى است که او را در هر کارى که بخواهد مدد مى‏کنند، از آن جمله آیه شریفه" إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ" «3» است. و اگر در آیه" وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ" گمراهى همه را به خود او نسبت داده براى این است که هر قدر هم لشکریانش زیاد و نقشه اعمال آنها مختلف باشد نتیجه اعمالشان که همان وسوسه در دلها و گمراه ساختن مردم است یکى است، هم چنان که مساله توفى و گرفتن جان‏ها را هم به ملک الموت نسبت داده و فرموده:" قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ" «4» و هم به اعوانش مستند کرده و فرموده:" حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ" «5».

 [بعضى از لشکریان ابلیس از جنس بشرند]

از آیه" الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ" «6» هم بر مى‏آید که لشکریانش همه از جنس خود او یعنى از طایفه جن نیستند، و بعضى از آنان از جنس بشرند،

هم چنان که از آیه" أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ" «1» استفاده مى‏شود که وى نیز مانند سایر جانداران، ذریه و فرزند دارد، و اما اینکه کیفیت پیدایش فرزندان او چگونه است؟

معلوم نیست، و آیه مزبور از آن ساکت است.

از آیات کریمه قرآن در باره ابلیس و خصوصیات کارهاى او و لشکریانش دو نکته دیگر استفاده مى‏شود: یکى این است که لشکریان او در کندى و تندى در عمل همه مثل هم و برابر هم نیستند، بعضى تند و بعضى کند هستند، به شهادت اینکه در جمله" وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ" بعضى از لشکریان او را سواره و بعضى را پیاده معرفى کرده است. نکته دیگر اینکه لشکریان او از جهت اجتماع و انفراد در عمل نیز مختلفند، بعضى تنها کار مى‏کنند و بعضى به کمک یکدیگر کارى را از پیش مى‏برند، به دلیل آیه" وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ، وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ" «8» و احتمالا آیه" هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلى‏ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ تَنَزَّلُ عَلى‏ کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ" «9.

_________________________________________________

(2) شیطان به پروردگار خود گفت: مرا خبر ده آیا این است آنکه بر من برترى و فضیلت دادى؟

حتما اگر تا روز قیامت زنده‏ام بگذارى همه فرزندان وى را جز اندکى لگام خواهم زد خداى متعال فرمود:

برو که هر که از ایشان تو را پیروى کند جزاى او و تو جهنم خواهد بود که سزایى است تمام، حال هر که را که توانستى به آواز خودت بکشان و با سواران و پیادگان خود آنان را محاصره کن و در مالها و فرزندانشان شریک شو و وعده‏هاى دروغیشان ده، آرى شیطان پیروان خود را جز به دروغ و فریب وعده نمى‏دهد. سوره اسرى آیه 64

 (3) سوره اعراف آیه 26

 (4) بگو شما را ملک الموتى قبض روح مى‏کند که از طرف پروردگار موکل بر شما است. سوره سجده آیه 11

 (5) تا آنکه یکى از شما را مرگ فرا رسد فرستادگان ما او را قبض روح مى‏کنند، و در این ماموریت کوتاهى نمى‏نمایند. سوره انعام آیه 61

 (6) آنکه در دل مردم وسوسه مى‏کند چه آن شیطان از جنس جن باشد یا انسان. سوره ناس آیه 6

(7) آیا با این حال او و بچه‏هاى او را سواى من اولیاى خود اتخاذ مى‏کنند، با اینکه آنان دشمنان شمایند؟ سوره کهف آیه 50

(8) و بگو پروردگارا پناه مى‏برم به تو از وسوسه‏هاى شیطان‏ها، و پناه مى‏برم به تو از اینکه به نزد من آیند. سوره مؤمنون آیه 98

 (9) آیا شما را خبر بدهم از اینکه شیطان‏ها بر چه کسانى نازل مى‏شوند آنان نازل مى‏شوند بر هر دروغ‏ساز گناه پیشه، کسانى که مسموعات خود را نشر مى‏دهند و بیشترشان دروغگویند. سوره شعراء آیه 223

 

 

[خلاصه بحث در باره شیطان و وسوسه اندازى او]

خلاصه بحث این شد که: ابلیس موجودى است از آفریده‏هاى پروردگار که مانند انسان داراى اراده و شعور بوده و بشر را دعوت به شر نموده و او را به سوى گناه سوق مى‏دهد.

این موجود قبل از اینکه انسانى به وجود آید، با ملائکه مى‏زیسته و هیچ امتیازى از آنان نداشته است و پس از اینکه آدم (ع) پا به عرصه وجود گذاشت وى از صف فرشتگان خارج شده بر خلاف آنان در راه شر و فساد افتاد، و سرانجام کارش به اینجا رسید که تمامى انحرافها، شقاوتها، گمراهیها و باطلى که در بنى نوع بشر به وقوع بپیوندد همه به یک حساب مستند به وى شود، بر عکس ملائکه که هر فردى از افراد بشر به سوى غایت سعادت و سر منزل کمال و مقام قرب پروردگار راه یافته و مى‏یابد هدایتش به یک حساب مستند به آنها است.

مطلب دیگرى که از بحث ما بدست آمد این بود که ابلیس را در کارهایش اعوان و یارانى است از فرزندان خود و از جن و انس که هر کدام به طریق خاصى اوامر او را اجرا مى‏کنند و او به آنان دستور مى‏دهد که در کار بنى نوع بشر مداخله نموده از دنیا و هر چه در آن‏ است هر چیزى که با زندگى بشر ارتباط دارد در آن تصرف نموده، باطل آن را به صورت حق و زشت آن را به صورت زیبا وانمود کنند، ایشان نیز اوامر او را امتثال نموده در دلهاى بشر و در بدن‏هاى‏شان و

در اموال و فرزندان و سایر شؤون زندگى دنیوى‏شان به گونه‏هاى مختلفى تصرف مى‏کنند، گاهى دسته جمعى و گاهى منفرد، زمانى به کندى و زمانى دیگر بسرعت، گاهى بدون واسطه و گاهى به وسیله اطاعت و زمانى به وسیله معصیت به کار گمراه ساختن او مى‏پردازند.

و نیز بدست آمد که تصرفات ابلیس و لشکریان او طورى نیست که براى بشر محسوس باشد- یعنى بفهمد که چه وقت ابلیس در دلش وارد مى‏شود و چگونه افکار باطل را در قلب وى القا مى‏کند، و یا اذعان کند که این فکر از خودش نیست و شخص دیگرى در دل او القا کرده- پس نه کارهاى شیطان و لشکرش مزاحم رفتار انسان است و نه ذوات و اشخاص ایشان در عرض وجود وى مى‏باشد جز اینکه خداوند به ما خبر داده که ابلیس از جن است و او و لشکرش از آتش آفریده شده‏اند و به هر حال گویا آغاز و انجام وجود وى با هم اختلاف دارد.

 

 
 
   

تاریخچه حسابداری

    نظر

حسابداری فرآیندی است که اطلاعات مالی راایجاد می کند ودرکلیه واحدهای اقتصادی بخش مهمی از تصمیم گیری ها بر اساس همین اطلاعات انجام می شود. درحال حاضردانش حسابداری بعنوان یک دانش فراگیر درآمده که بسیاری خودرانیازمند دانستن آن احساس می کنند .

حسابداری حوزه ای ازفعالیتهای خدماتی است که میتواند اطلاعات اقتصادی ومالی را درقالب گزارشهای مالی فراهم سازد.

مجموعه فعالیتهای اقتصادی که در محیط ما انجام میشود موجب رویدادهای اقتصادی ومالی میگردد. علم حسابداری درطی دوره تکامل خود به ۲ قسمت تقسیم میشود.

۱:حسابداری ساده ::دراین نوع برای ثبت یک رویداد مالی فقط یک جنبه ی آن درنظر گرفته می شود وآثار آن رادرصفحه ی مخصوصی از دفتر ثبت میشود .

۲:حسابداری دوطرفه یا دوبل:: دراین سیستم هررویداد مالی حداقل برروی ۲حساب اثر میگذارد.

..............................................................................................................................................................................

درسال1494میلادی درایتالیا کتابی کخ چند فصل آن به حسابداری دوطرفه اختصاص داشت توسط لوکا پاچولی پدر علم حسابداری نوشته شد .. حسابداری دوبل تاقرن 16 درهلند فقط در ایتالیا رواج داشت ولی باتوسعه تجارت ایتالیا با دیگر کشورهای اروپایی خصوصا هلند دراواخر قرن 16 در هلند نیز سیستم دفترداری دوبل توسعه یافت واصطلاح بستانکار و بدهکار در هلند بوجود آمد وکم کم باتوسعه ی روز افزون تجارت وتنوع معاملات واستفاده از سیستم بانکی قوانین و مقررات مالی تحت عنوان اصول حسابداری بوجود آمد.....